
رستم، بهمن را نزد گشتاسپ فرستاد و گشتاسپ او را بر تخت نشاند و اردشیر خواند. نخستین کاری که بهمن کرد، انتقامگرفتن از دودمان رستم بود؛ او زال را به بند کشید و فرامرز را بر دار و تیرباران کرد. پشوتن (پسر گشتاسپ) از نفرین رودابه ترسید و به بهمن گفت که زال را ببخشد و همهٔ خاندان رستم را به جای خود بفرستد و بهمن نیز چنین کرد. بهمن پسری به نام ساسان و دختری به نام همای ملقب به چهرزاد داشت که بسیار زیبا بود. چنانکه فردوسی دربارهٔ زیبایی او میسراید: پدر در پذیرفتش از نیکوی بدان دین که خواند ورا پهلوی همای باردار شد و در همان حال بهمن بیمار شد و در بستر مرگ همای را به جانشینی خود برگزید. نام بهمن در اوستا نیامدهاست و این نخستین بار است که روایات ملی ایران از اوستا جدا و با تاریخ دودمان هخامنشیان درمیآمیزد. همای نیز سی سال فرمانروایی کرد. پس از همای نیز داراب به مدت دوازده سال پادشاه شد که فرزند بهمن و همای بود. از داراب دو پسر به نامهای دارا و اسکندر باقیماند که دارا پس از او پادشاه ایران شد. مادر اسکندر (المپیاس) دختر فیلیپ مقدونی بود و اسکندر پس از نیای مادری خود پادشاه یونان شد. این روایت دربارهٔ اسکندر را برخی از تاریخنگاران دیگر نیز نقل کردهاند. دارا بازپسین پادشاه کیانی بود که پس از قیام اسکندر و سه رزم با او به کرمان گریخت و از اسکندر درخواست صلح کرد. اما اسکندر صلح را نپذیرفت و دارا از پادشاه هند کمک خواست، اما اسکندر به هند لشکر کشید و دارا کشتهشد و اسکندر پادشاه ایران شد. دارا همان داریوش سوم هخامنشی است که در زمان او اسکندر مقدونی به ایران لشکر کشید. اسکندر در متون پهلوی برافکنندهٔ شاهنشاهان ایران و سوزانندهٔ کاخ شاهان هخامنشی است و در متون زرتشتی ملعون خوانده شدهاست. اما او در شاهنامه مردی بزرگ و اصیل و از نژاد کیان است که شرف نسب را با دانش و داد درآمیخته و فتوحات بزرگ کردهاست. شاهنامه از اشکانیان و شاهان آن به جز ذکر نام و برخی اطلاعات ناقص چیزی نگفتهاست. فردوسی دربارهٔ اشکانیان چنین گفتهاست که پس از اسکندر کسی را تاج و تخت نبود و بزرگانی از نژاد کیآرش (پسر کیقباد) هر یک بخشی از ایران را تصرفکردند و پادشاه شدند و دویست سال همینگونه گذریشد. ارشک، شاپور، گودرز، بیژن، نرسی، اورمزد بزرگ، آرش، اردوان و بهرام (معروف به اردوان بزرگ) شاهان اشکانی در شاهنامه هستند. اما وقتی که شاهان اشکانی از میان رفتند، کسی تاریخشان را بر زبان نیاورد: چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان نگوید جهاندیده تاریخشان از ایشان جز از نام نشنیدهام نه در نامه خسروان دیدهام منابع تاریخی از جمله سنگنبشتههای ساسانی، متون پهلوی (پارسی میانه) و تاریخهای پارسی و عربی مانند تاریخ طبری گزارشهای متفاوتی از تبار و نژاد دودمان ساسانی ارائه کردهاند. در این میان، گزارش شاهنامه از تبار ساسانیان در مقایسه با سایر منابع از تفاوت عمدهای برخوردار است که نمایانگر تفاوت منبع اطلاعاتی فردوسی با تاریخنگاران سدههای نخست اسلام است. شاهنامه با شکست سپاه ایران به پادشاهی یزدگرد سوم از اعراب به پایان میرسد. فردوسی دربارهٔ حمله اعراب به ایران چنین میسراید: بر ایرانیان زار و گریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم چو با تخت منبر برابر شود همه نام بوبکر و عمَّر شود نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر کز اختر همه تازیان را است بهر از این مارخوار اهرمن چهرگان ز دانایی و شرم بی بهرگان نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد همی داد خواهند گیتی به بادنفوذ در ادبیات پارسی و ادبیات جهان شاعران بسیاری پیش از فردوسی هزاران بیت شعر سرودهاند، اما هیچکدام در جایگاه فردوسی قرار نگرفتند. فردوسی را میتوان زندهگرداننده و احیاگر زبان پارسی دانست. نظم شاهنامه و شهرت آن در ایران مایهٔ نهضت بزرگی در ایجاد منظومههای حماسی بزرگ گردید. شاهنامه با این که نتیجهٔ نهضت بزرگ ملی ایرانیان در زندهکردن افتخارات ملی بود، نهضت تازهای در نظم داستانهای حماسی ایجاد کرد و فردوسی پیشرو نهضت و جنبشی شد که به یاری آن پهلوانان و بزرگان ملی ایران که از یادها رفتهبودند، یکباره بر عرصه آمدند و شهرت عجیبی یافتند. اما فردوسی همهٔ پهلوانان ایران را زندهنکرد، زیرا نظم همهٔ داستانهای ملی چند برابر نظم شاهنامه وقت میخواست و این از عهدهٔ یک نفر بر نمیآمد. برای نمونه، او به اشارات کوتاهی از گرشاسپ، سام و فرامرز بسندهکرد و از داستان بانو گشسپ چیزی نگفت. اما سرایندگان پس از فردوسی داستان این افراد را به نظم درآوردند، به طوری که پس از یک سده حماسهٔ ملی ایرانیان کامل شد. این منظومههای حماسی پس از شاهنامه، به تقلید از شاهنامه نظم شدهاند و همه در بحر متقارب مثمن محذوف هستند که دلیل انتخاب این وزن نیز دو امر است: نخست شهرت شاهنامه و تصور عموم در این که اشعار حماسی را هیچ وزنی به جز وزن سخنان فردوسی شایسته و سزاوار نیست. دوم نیز سازش این وزن با افکار حماسی و ترکیبات پهلوانی بود. اما همهٔ این مقلدان با وجود پیروی شدید از شاهنامه، هیچگاه نتوانستند از عهدهٔ همسری با فردوسی برآیند. سازندگان این منظومهها به جز چند تن از آنها گمنام و ناشناس هستند و از آنها اطلاعاتی در دست نیست و بیشتر این منظومهها به خاندان گرشاسپ اختصاصدارند. شاهنامه همچنین نفوذ بسیاری در ادبیات جهان داشتهاست. آلفونس دو لامارتین (شاعر و نویسندهٔ بزرگ فرانسه) در سال ۱۸۳۵ در مجلهٔ «مدنیت» تحت عنوان «گروهی از بزرگان و نوابغ قدیم و جدید ... » شرح داستان رستم را به میان آورد. از میان داستانهای شاهنامه، رستم و سهراب در اروپا چندان شهرت یافت که به چند زبان بازگردانیشد و منظومههای زیبایی از آن ترتیب یافت. واسیلی آندریویچ ژوکوفسکی منظومهٔ زیبایی که در ادبیات روسی حائز مرتبهٔ بلندی است، در داستان رستم و سهراب پدید آورد. شاهکار دیگری که از داستان رستم و سهراب در ادبیات اروپایی شهرتیافت، منظومهٔ متیو آرنولد (شاعر بزرگ انگلیسی) است. یوهان ولفگانگ گوته (شاعر استاد آلمانی) که به ادبیات پارسی عشقی فراوان داشت، در پایان یکی از مجموعهٔ اشعار خود به نام «دیوان شرقی از مؤلف غربی» نام فردوسی را آورده و او را با عظمت و اهمیت ستودهاست. ویکتور هوگو (شاعر بزرگ فرانسه) در کتاب «شرقیات» در برخی موارد از فردوسی تأثیر گرفته و نام او را آوردهاست. هاینریش هاینه (شاعر مشهور آلمانی) در یکی از منظومههای خود داستان زندگی و تنگدستی فردوسی را نظم کردهاست. فرانسوا کوپه (شاعر اهل فرانسه) داستانی مبتنی بر زیارت تیمور لنگ از آرامگاه فردوسی ساختهاست که از آثار زیبا و مشهور او است. شاعر دیگری به نام موریس باره نیز در یکی از آثار خود به نام «ضیافت در کشورهای خاور» نام فردوسی را آوردهاست. بازگردانی شاهنامه به زبانهای دیگر شاهنامهٔ فردوسی بزرگترین کتاب به زبان پارسی است که در همه جای جهان مورد توجه قرار گرفتهاست و مهمترین دلیل آن بازگردانیهای متعدد آن و پژوهشهای مفصل و جامع دربارهٔ آن در زبانهای خارجی است. نخستین بار بنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی بازگردانیکرد. این بازگردانی از روی نخستین شاهنامه که در سال ۳۸۴ تمام شدهبود، انجامشد و در زبان عربی الشاهنامه نامگذاریشد. علی افندی در سال ۹۱۶ هجری شاهنامه را بدون نقص و کاستی به شعر ترکی درآورد. سرافیون ساباشویلی (ادیب معروف گرجستان) شاهنامه را به نثر و نظم به گرجی درآورد. او به بازگردانی کامل شاهنامه موفقنشد، اما اثر او پس از مرگش توسط برخی از مترجمان گمنام کاملشد. نخستین شخص اروپایی که از فردوسی و شاهنامه سخن گفت، سر ویلیام جونز انگلیسی بود که در کتاب خود موسوم به شرح ادبیات آسیایی، قطعاتی را از شاهنامه در سال ۱۷۷۴ میلادی بازگردانیکرد، اما چون او چندان از احوال فردوسی آگاهی نداشت، شاهنامه را اثر چند تن از شاعران دانست. پس از او، لومسدن انگلیسی بود ترجمهٔ خوبی از شاهنامه ارائهداد که تنها یک قسمت از آن منتشر شد. پس از او نیز مهمترین ترجمهٔ کامل شاهنامه تا مرگ رستم توسط گورس آلمانی در سال ۱۸۲۰ انجامگرفت و توجه عموم را به شاهنامه جلبکرد. در سال ۱۸۷۳، فریدریش روکرت (خاورشناس و شاعر آلمانی) داستان رستم و سهراب را به نظم آلمانی درآورد و این بازگردانی موجب شهرت فراوان شاهنامه در ادبیات اروپایی شد. از سال ۱۸۳۸ تا ۱۸۷۸، یکی از مهمترین ترجمههای شاهنامه به زبان فرانسوی توسط ژول مل انجامگرفت. از ترجمههای دیگر شاهنامه میتوان به ترجمهٔ منظوم پیتزی به زبان ایتالیایی اشارهکرد. ژو کوسکی نیز داستان رستم و سهراب را به نظم روسی درآورد. لازم به ذکر است که شاهنامه به همهٔ زبانهای زندهٔ جهان امروز بازگردانی شدهاست. همچنین آثاری از شاهنامه به زبانهای ارمنی، گجراتی، دانمارکی، مجاری، سوئدی، لهستانی و هندی بر جای ماندهاست. دکتر صالح محمد زیری وزیر پیشین وزارت صحت عامه افغانستان و یکی از شخصیت های سیاسی چهار دهه تاریخ این کشور، شاهنامه را با عنوان "د فردوسی شهنامه" به نثر شیوای پشتو برگرداند. ترجمه پشتو در طی هجده ماه به پایان رسید و در سال ۱۳۹۳ خورشیدی (۲۰۱۴) نخستین چاپ آن در ۶۳۳ صفحه روانه بازار شد. مترجم پشتو در آغاز کتاب، بحث مفصلی دارد در پیرامون سرزمین پهناور شاهنامه از قاف تا سیستان، از زابل تا سمنگان و از اندراب تا گرزوان و به دنبالش اشاره میکند به دو دلیلی که چرا شاهنامه در مناطق عمدتا پشتون نشین درست جا نیفتاده است.همچنین شماری از مترجمان شاهنامه عبارتند از: بازگردانی هاگمان به زبان لاتین در سال ۱۸۰۱ بازگردانی استفان وستون به زبان انگلیسی در سال ۱۸۱۵ بازگردانی هلن زیمرن به زبان انگلیسی در سال ۱۸۲۲ بازگردانی تولو رابرستن به زبان انگلیسی در سال ۱۸۳۱ بازگردانی هالیستن به زبان لاتین در سال ۱۸۳۹ بازگردانی فن استار کنفلس به زبان آلمانی در سال ۱۸۴۰ بازگردانی مودی به زبان گجراتی که به سال ۱۸۹۷ الی ۱۹۰۴ در بمبئی به چاپ رسید. بازگردانی ژرژ وارنر و ادموند وارنر به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۵ بازگردانی بگستون به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷ بازگردانی راجرز به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷ بازگردانی ویلیام استیگند به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷ بازگردانی تیریاکیان از داستان اردشیر بابکان به زبان ارمنی که در سال ۱۹۰۹ در نیویورک به چاپ رسید. بازگردانی والاس گاندی به زبان انگلیسی در سال ۱۹۱۲ بازگردانی اسیگمن به زبان آلمانی در سال ۱۹۱۹ بازگردانی ژرژ لچینسکی به زبان آلمانی در سال ۱۹۲۰ بازگردانی ورنر یانسن به زبان آلمانی در سال ۱۹۲۲ بازگردانی رادو آنتال به زبان مجاری در سال ۱۹۳۱ بازگردانی آرتور کریستنسن به زبان دانمارکی در سال ۱۹۳۱ بازگردانی آکسل اریک هرملین به زبان سوئدی در سال ۱۹۳۱ بازگردانی ژوزف اوربلی به زبان روسی در سال ۱۹۳۴
بهترین مقاله های اینترنتی
keywords : دور بیکس،مقالات دور بیکس،دوربیکس